آیلین جونآیلین جون، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

(*◕‿◕)مینویسم برای پاره ی تنم(*◕‿◕)

تشخیص اعضای چهره

*93.12.18* *23:34* *11ماه و 9روز* *345روزگی* چشمت کو؟  پلک میزنی زبونت کو؟  میاری بیرونش با فشار دادن دندونات روش پهنش میکنی. دماغت کو؟ با انگشتت اشاره میکنی که بعضی وقتها دستت خطا میره و انگشتت تو دماغت میره. ابروت کو ؟   با انگشت اشاره میکنی. گوش ت کو؟ بازم با اشاره نشون میدی. امروز اینارو خیلی قشنگ بلد بودی.باید بقیه اعضای بدن نازنینتو هم یادت بدیم. قربون هوشت بشه مامان.... عزیزم یاد گرفتی بشکن میزنی.انگشت شصتتو روی انگشت سوم و اشاره میزنی.  ...
18 اسفند 1393

ورود به داخل کابینت

*28.11.93* سه شنبه *10ماه و 18روز* *324روزگی* گل مامان امروز عصر که از بیرون اومدم رفتم تو اتاق تا لباسامو عوض کنم دیدم صدای قابلمه میاد گفتم افرین یاد گرفته ظرف و ظروف رو از توی کابینت خالی کنه وقتی اومدم دیدم رفتی داخل کابینت .بدووو دوربین به دست کلی ازت عکس گرفتم. وقتی چیزی باب میلت نیست خودتو به شکم پرت میکنی زمین و صورتو روی زمین میزاری.ما هم محلت نمیدیم خودت دوباره برمیگردی کنارمون. شیطون شدی،شیرین تر شدی.کلمه میگی به زبون خودت.خیلی قشنگگگگگٰ که آدم لذت میبره. چشم و دندونتو یاد گرفتی.میگیم چشمت کو پلک میزنی.میگیم دندونت کو دندوناتو با باز و بسته کردن دهنت به هم میزنی. سعی میکنی تاتی کنی ولی م...
7 اسفند 1393

باز کردن در کابینت

*20.11.93**23:15*  *10ماه و 11روز* عزیزم دل مادر امروز یاد گرفتی در کابینت باز کنی و ببندی.یه کابینت سه گوش داریم میری کنارش دستتو میزاری بغل در میکشی جلو,هی باز میکنی هی میبندی.خیلی ذوق کرده بودی.هنوز به داخل کابینت کار نداری. شکر خدا خوابت خیلی بهتر شده.ظهر دوساعتی میخوابی.شبم میشه گفت معمولا دیگه تا2خوابی. زمان بیشتری روی پاهات میمونی میشه گفت حدودا یک دقیقه. سعی میکنی یه قدم بر داری که میوفتی. دستتو به تختمون میگیری و راه میری.جدیدا دستتو رو میز جلو مبل میگیری و راه میری. همچنان فقط 6تا دندون داری. واسه شیر خوردن داری خیلی اذیتم میکنی.شیشه رو اصلا دوست نداری فقط میخوای از من ...
22 بهمن 1393

اولین حسادت و راه رفتن

*15.11.93* *22:00* *10ماه و 6روز* عزیز دلم دیشب واسه اولین بار حسادت کردی.رفته بودیم خونه دوستای آرام که مشهدی هستن و پایگاه زندگی میکنن،ریحانه دخترش 6ماه از شما کوچیکتره.مامان شهناز بغلش کرده بود شما اول خیره شدی بودی بعد سریع رفتی طرفشو سعی کردی خودتو جای ریحانه تو بغلش جا بدی.وقتی هم من ریحانه رو بغل کردم با نق اومدی سریع پیشم سرپا شدی و خودتو همش حل میدادی تو بغلم اخرم گریه ت گرفت و مامان ریحانه دخترشو از تو بغل برد که من شما دردونه ی مامان رو بغل کنم. امروز ظهر جای بابایی رو تخت دراز کشیده بودم شما وارد اتاق شدی،دستتو به تخت گرفتیو تا پیش من با راه رفتن خودتو به من رسوندی. تا لباس میپوشیم تند تند دد میگی و ...
16 بهمن 1393

بزرگ شدی مادر

*10.11.93* *23:46* *10 ماه و 1روز* دختر قشنگم همچنان منتظر دندونتیم.اخه بعضی وقتها اذیتت میکنه. یهو تغییر کردی با خودم بازی میکنی خودتو میخوابونی زمین غلت میخوری.با بالشت بازی میکنی.خودتو روش پرت میکنی.دستتو روی یه اسباب بازی میزاری تو حالت چهار دست و پا بعد هل میدی و حرکت میکنی. چند شب پیش بهت گفتم گنجشکه میگه جیک و جیک و جیک.کلی جیک جیک کردم برات تا یاد گرفتی.حالا میگم گنجشکه میگه ؟ تو هم جیک جیک میکنی برام. شیرین بودی شیرین تر شدی.کلی کار قشنگ انجام میدی. یادت دادم پی پی میگی البته پ با کسره.معنیشو نمیدونی ولی خیلی قشنگ میگی. یه مدته با انگشت همش اشاره میکنی. زمان ایستادن روی ...
10 بهمن 1393