آیلین جونآیلین جون، تا این لحظه: 10 سال و 1 روز سن داره

(*◕‿◕)مینویسم برای پاره ی تنم(*◕‿◕)

رزولا

*94.03.05* *23:20* *1سال و 1 ماه و 28روز* عزیزم سه روز تب شدید داشتی خیلی نگرانت بودم شبا بالاسرت بیدار میموندم تا یه وقت حالت بد نشه و من خواب باشم.بابایی یه شبش مراقبت بود پاشویت کرد.پارچه ی خیس رو دستو پات میزاشت تو بدت میومد بهت گفتم آب بازی تو اون حالت خوابت بی حال هی میگفتی آب بازی و اروم میوندی،ولی تبت پایین نمی اومد که باباجون ساعت 8بردت حموم آب بازی کردی و حالت بهتر شد.روز چهارم بردمت دکتر گفت رزولا گرفتی ،سه روز اول تب سه روز دوم پوست بدن لک لک قرمز میشه.از تو خیلی خیلی خفیف بود و کمتر از 1روز مشخص بود.امروز روز ششم هست و خوبه خوبببببیییییی دختر صبورم.با اون تب خیلی بداشتها و بی حال بودی حسابی لاغر شدی بس که لب به ه...
5 خرداد 1394

دندون نهم

*94.02.01* *17:00* *1سال و 24 ماه * داشتی گریه میکردی میبینم یه چیز سفید رو لثته.حالا که دقت کردم دیدم یه دندون جدید داشتی و من متوجه نشدم. آخه منتظر دندون نیشت بودم دندون پشت نیش رو درآوردی از بالا سمت راست.فکر کنم یه هفته ای هست در اومده.   ...
2 ارديبهشت 1394

چند قدم تنهایی

*94.01.30*  *23:31* *1سال و 22روز* دختر قشنگم الان داشتی با اسباب بازی هات بازی میکردی,دیدم بابا داره بهم علامت میده نگاهت که کردم دیدم دستتو از کامیون برداشتی 5-6قدم خودت تنهایی رفتی.بعدشم اومدی کنار لپ تاپ دستتو از میزش ول کردی بازم چند قدم رفتی. بازم پیشرفت تازه.... مامان قربونت بره الهی. کمی بعد نوشت: عزیز دلم از پیش اسباب بازی هات تا دیوار آشپزخونه رو خودت تنهایی اروم اروم قدم برداشتی. ...
31 فروردين 1394

الی

*94.01.28* *18:47* *1سال و 20 روزگی* کوچولوی دوست داشتنی مامان از وقتی یکسالت پر شده هزار الله اکبر خیلی خیلی باهوش و فهمیده شدی.میشه گفت همه چی رو میفهمی و میتونی انجام بدی.نسبت به محیط درک کامل داری.با یکساله های اطرافت که مقایسه ت میکنم خیلی خیلی جلوتر هستی و هزار ماشالله خیلی آروم و صبور و متین تر. دیشب خاله کبری با یه تعجبی نگاهت میکرد همش میگفت امیرعلی بود هر چی زمین بود میریخت بهم. چاقو رو برمیداشت.وقتی دید بهت تذکر میدیم گوش میکنی خیلی تعجبش شد. هر چی از هوش و زکاوت و صبوریت بگم بخدا کمه مادر. از دیروزم هر چی که بهت میگم رو میتونی بیاری و دستم بدی. خیلی شیطون تر شدی،بامزه تر شدی.دو روزه خود...
28 فروردين 1394

واکسن یک سالگی

*18.07.94* *10:43* *1سال و 10روز* دخترم نازم امروز بردیمت بهداشت.قدت 74 وزنت 9450 دور سرت 44 بود. واکسن یک سالگیتو توی دست چپت زدن و برخلاف بقیه واکسن ها نیاز به استامینوفن نبود. از اوایل فروردین همچنان 3-4قدم میری بعد میوفتی همش دستتو به در و دیوار و مبل میگیری و راه میری ولی از راه رفتن واقعی همچنان خبری نیست.  سر شیشه هاتو عوض کردم خداروشکر شیر خوردنت خیلی بهتر شده. ...
18 فروردين 1394

یک سالگی

*09.01.94* *14:40* *1سالگی* دختر قشنگ یک ساله م عیدت مبارک. فدات شم خیلی بزرگ و خانوم شدی.عاقل و فهمیده,واقعا تکی تک. 3-4قدم اخرای اسفند رفتی ولی دیگه نرفتی.زیاد واسه راه رفتن علاقه نشون نمیدی.ولی در عوض کلمه های زیادی بلدی و نسبتا زود به حرف افتادی. خیلی قشنگگگ عروسک بازی میکنی,انگار واقعا تو خون دختراست! همچنان شیر نمیخوری و فقط تو خواب میتونم بهت شیشه بدم. جمعه 7فروردین برات یه جشن تولد مفصل گرفتیم.42نفر مهمون بودنو شما خانوووووم بودی.خداییش یه تولد اساسی شد.بزن و برقص و شادی. همه گفتن بچه گریه میکنه ولی شما ماه بودی مادر ,ماه.از اولش پایه بودی تا اخر. همش میخندیدی بازی میکر...
9 فروردين 1394

تشخیص اعضای چهره

*93.12.18* *23:34* *11ماه و 9روز* *345روزگی* چشمت کو؟  پلک میزنی زبونت کو؟  میاری بیرونش با فشار دادن دندونات روش پهنش میکنی. دماغت کو؟ با انگشتت اشاره میکنی که بعضی وقتها دستت خطا میره و انگشتت تو دماغت میره. ابروت کو ؟   با انگشت اشاره میکنی. گوش ت کو؟ بازم با اشاره نشون میدی. امروز اینارو خیلی قشنگ بلد بودی.باید بقیه اعضای بدن نازنینتو هم یادت بدیم. قربون هوشت بشه مامان.... عزیزم یاد گرفتی بشکن میزنی.انگشت شصتتو روی انگشت سوم و اشاره میزنی.  ...
18 اسفند 1393