آیلین جونآیلین جون، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

(*◕‿◕)مینویسم برای پاره ی تنم(*◕‿◕)

سونوگرافی

1392/9/25 15:11
نویسنده : مامانی
112 بازدید
اشتراک گذاری

٠٧/٠٧/٩٢

عزیز مامان،بعد از کلی روز شماری بالاخره امروز سونوگرافی رفتم.دلهره داشتم همش نگران سلامتیت بودم.

بهم گفتن چیز شیرین بخور.با بابایی رفتیم یه آبمیوه گرفتیم خوردم.بعد از 20دقیقه گفتن برو داخل.

پرسیدم بابایی هم داخل بیاد ولی گفتن نه،نمیشه. ناراحت شد.خیلی دلش میخواست صدای قلبتو بشنوه.

رفتم صدای قلب نازنینتو شنیدم.ولی هر کاری کرد نتونست اندازه ی ستون فقراتتو بگیره.گفت خیلی تنبله با این که چیز شیرین خوردی هنوز خوابیده باید به تکاپو میافتاد.هر کاری کردیم بیدار نشدی مجبور شدم برم دوباره یه چیزی بخورم.رفتیم یه شیر موز خیلی شیرین خوردم و اومدیم.

مامانی هنوز خیلی زوده تکون هاتو بشنوم ولی وقتی به دکتر سونو گفتم من تکون هاشو حس میکنم گفت بعضی ها زودتر حس میکنن وگرنه اصلش از هفته ی 20 حس میشه.

بعد از شیر موز اومدیم منتظر نشستیم که یهو تکونتو تو دلم حس کردم.سر خوابیدنت من و بابایی همش میخندیدیم.قربونت برم بابایی همش میگفت مثل مامانش خوابالو هاااانیشخند

بالاخره صدام کردن و بیدار شده بودی.اندازه ها رو گرفتن.خیلی ناراحتم مانیتورش یه جوری بود نشد ببینمت.این عکسی هم که دادن اینقدر ریزه که چیزی معلوم نیست.دفعه بعد حتما میگم میخوام ببینمش.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)