آیلین جونآیلین جون، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

(*◕‿◕)مینویسم برای پاره ی تنم(*◕‿◕)

دلتنگتم

1392/12/28 17:27
نویسنده : مامانی
195 بازدید
اشتراک گذاری

*٩٢/١٢/٢٢*

*8 ماه و 1 روز * * ٣٦هفته*

سلام دختر گلم،خوبی عمر مامانی؟

خیلی خوشحالم به شمارش معکوس افتادیم.کم کم وقتش میرسه تا صورت ماهتو بیبینیم.

نمیدونی من و بابایی چه حسی داریم.اسمت که میاد،تکونی که میخوری،لگدی که میزنی،سکسکه هایی میکنی قند تو دلمون آب میشه.یه حس شیرین!یه حس خوب! از وجودت،از حضورت،از نفس هات،از حیاتی که خدا بهت بخشیده.

من و بابایی روز و شب در موردت حرف میزنیم،حسابی چشم انتظار وجود نازنینت هستیم.

خیلی دلمون بیشتر از قبل برای دیدنت داره پر میکشه.

نمیدونم چرا این روزای آخر اینقدر دیر و سخت میگذرن.دلم میخواد زودی وقتش بشه و با تمام وجودم به آغوش بکشمت.تو بخوابی من یه دل سیر قد نه ماه انتظار نگات کنم.فکر نمیکنم از اون مامانایی باشم که همش از بی خوابی و شب بیداری هات بنالم.میخوام همش یه دل سیر نگات کنمو بوسه بارونت کنم.الان که دارم مینویسم دستام میلرزه،گونه هام خیسه چون دلم دیگه طاقت نداره.دلم میخواد هر چه سریعتر ببینمت.ببینم سالمی،سلامتی،اون وقت یه نفس راحت قد ٩ ماه دلشوره بکشم.از اول از خدا خواستم هر چی میخواد از من بگیره ولی تو سالم و سلامت باشی مامانی. امیدوارم خدا بهت تن و روح سالم بده.خدا رو به بزرگیش قسم دادم نزاره کوچکترین سختی بکشی،سالم سالم سالم سالم باشی.درد و بلات به جونم مامانی.

یکی یه دونه ی مامان روزای خوبی رو دارم،اصلا اذیت نیستم،انگار نه انگار ماه آخرم.خدا خیلی دوستم داشته که تو رو بهم داده اونم با یه بارداری خوب،بدون درد و مرض!

دیروز رفته بودم تو آینه اینقده قربون صدقه ت رفتم که دلم غش کرد برات!!! کلی باهات حرف زدم. خیلی دختر ماهی عزیزم.ببین وجود نازنینت نه مامان رو بد هیکل کرد نه از زیبایی صورتش کم کرد.دیروز که بهداشت رفته بودم از روی صدای قلبت گفت دختره،گفتم همه میگن پسره گفت چرا؟گفتم چون بد هیکلو زشت نشدم،چون ورم ندارم همه بهم میگن پسره!گفت چیکار حرفشون داری؟دکتر سونوگرافی بدنشو دیده من صدای قلبشو شنیدم تو با حرف مردم که از روی ظاهر تو حرف میزنن به شک میوفتی؟دیدم راست میگه اونا براساسا ظاهر من دارن میگن ولی دکترا بر اساس وجود نازنینت،دیگه کاری به حرفاشون ندارم اصلا جوابشونو نمیدم این چند روز آخر هم امیدوارم به خوبی و خوشی و سلامتی بگذره هر چه سریعتر به آغوشمون بیای.

وزنم به ٦٧ و دور شکمم به ١٠٤ رسیده.ترک ها همچنان ادامه دارن. . .

یه چند روز ارده نخوردم باز دندون درد گرفتم،ارده سرشار از کلسیمه من خیلی تو بارداری ارده خوردم امیدوارم استخون بندی خوبی داشته باشی مامانی،همه این خوردن ها روت نتیجه داده باشه.

میلم به پرتقال همچنان ادامه داره،تازگی تو اینترنت خوندم پرتقال جلوگیری از ورم بارداری میکنه،شایدم واسه همین من ورم ندارم.

دیروز عروسی دختر داییم بود،بعد از چندیم ماه آرایش کردم،چون مامانی تو این مدت بخاطر تو دست به لوازم آرایش نزده،دلم نمیاد آسیبشو ببینی،نمیدونی چقدر در کنار عذاب وجدانی که داشتم برای آرایش چقدر ذوق کرده بودم!!!!

راستی قراره ٢٧ اسفند برم دکتر که برام نوع و تاریخ زایمان رو مشخص کنه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)