آیلین جونآیلین جون، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

(*◕‿◕)مینویسم برای پاره ی تنم(*◕‿◕)

106 روزگی وآتلیه

1393/4/23 16:27
نویسنده : مامانی
135 بازدید
اشتراک گذاری

*22.04.93* *23:30*

*3ماه و 13روز* *106روزگی*

آیلینم امروز(یکشنبه)من و مامانم بردیمت آتلیه,میشه گفت دختر خوبی بودی.کمی نق زدی ولی میشد بدتر از این باشی.در کل خوب بودی ولی تو دختر خنده روی من نخندیدی! خیلی دوست داشتم زودتر این ببرمت ولی نگران چشمای نازت بودم چون فلاش چشم ما آدم بزرگارو اذیت میکنه چه برسه به چشمای دخترم که تازه تولد باشه.

با هر عکس یهو دستاتو باز میکردی چون از فلاش میترسیدی.

قراره یه ماه دیگه عکسات آماده بشه.حسابی واسه دیدنش عجله دارم!

عزیزم همون طور که واست نوشته بودم من برات از بارداری تا الان خیلی مراعات کردم.چهارشنبه ی هفته ی پیش خونه بابای بابا بودیم اونجا به شدت هوس پفک کردم.بابایی رو فرستادم بخره.این طور شد که بعد از یه سال یه بسته پفک خوردم بماند که بعدش عذاب وجدان داشتم.پنج شنبه ی همون هفته رفتم خونه ی مامانم شب خاله نسرین موهای مامانمو رنگ میکرد منم حسابی هوس کرده بودم بعد از این همه مدت موهامو رنگ کنم. رفتم خونه دو بسته رنگ داشتم آوردم دادم خاله نسرین موهامو رنگ کرد. 

فردای اون روز یعنی جمعه رفتیم خونه مامانٍ بابام برای افطار،اونجا با سالاد سس مایونز خوردم.اینطوری بود که همه چی از یه پفک شروع شد!

مامانی ببخش بعد از این همه مدت واقعا لازم داشتم!اینارو...

قووووول.فووووووول.دیگه تکرار نمیشه.

عاشقتم ضربان زندگیم.

راستی دختر قشنگ از امروز هم شیشه تو خودت میگیری هم عروسکات و هر چی که دستت بیاد میگیری دستت و تو دهنت میزاریش و میخوریش.

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)