آیلین جونآیلین جون، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

(*◕‿◕)مینویسم برای پاره ی تنم(*◕‿◕)

86روزگی

1393/4/2 18:53
نویسنده : مامانی
92 بازدید
اشتراک گذاری

*02.04.93* *18:55*

*2 ماه و 24 روز * *86روزگی*

دیروز خاله نسرین رو شکم گذاشتت و تو هم همه ی تلاشتو کردی که جلو بری.قبلا دستات جا میموند و اذیت میشدی ولی دیشب دستات رو کشیده بودی و پیش پهلوهات گذاشته بودی خودت جلو میرفتی.

امروز ظهر من و تو خواب بودیم ولی همش نق میزدی فکر کردم شیر میخوای.هر کاری کردم سینه مو خوب نمیگرفتی.حس کردم باز شیر ندارم پاشدم برات شیرخشک درست کنم وقتی برگشتم دیدم رو شکم خوابیدی و سرتو بالا گرفتی داری اطرافو نگاه میکنی.خیلی تعجب کردم ولی گفتم حتما خودم هواسم نبوده اینطوری گذاشتمت.خوابوندمت سرجات هر کاری کردم شیشه رو نمیگرفتی تازه فهمیدم وقتایی که بهت رازیانه میدمو نمیگیری این نیست که دوست نداری فکر کنم دیگه سیری و گرسنه گی رو تشخیص میدی واسه اینه بعضی وقتها با سرشیشه یا سینه م بازی میکنی.

داشتم میگفتم دیدم شیشه رو نمیگیری رفتم از تو کمدت واسه ت مولتی ویتامینتو بیارم که دیدم بععععلـــــــــــــــــــــــــــــــــه. خانم خانوما شروع کرده به غلت زدن و باز هم رو شکمشه و داره اطرافشو نگاه میکنه. دیدم دیروز و پری روز همش خودتو خم میکردی و سرتو تو بالشت میکردی!فکرشم نمیکردم واسه غلت زدن باشه.از دیروز هم مرتب با کنترل کامل دستتو میخوری.

راستی دیروز عصر زنگ زدم به مامانم که حوصله م سررفته بریم رودخونه.اونم قبول کردو من و تو با ماشین رفتیم دنبال مامان و خاله نگین. خوب بود و خوش گذشت.کلی هم ازت عکس گرفتیم.کی بشه بزرگ بشی ببرمت آب بازی.برات بیل و سطل بگیرم با شنای کنار رودخونه بازی کنی.

بیشتر وقتها عصرا من و تو میریم خونه مامانم.شما تو ماشین آروم هستی تا برسیم.الان راحت تو سبدت رو صندلی عقب میزارمت و میبرمت.نمیدونم بزرگ تر که شدی،یا الان که شروع کردی به غلت زدن چطور میشه!

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)