آیلین جونآیلین جون، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

(*◕‿◕)مینویسم برای پاره ی تنم(*◕‿◕)

47و48روزگی

1393/2/26 6:18
نویسنده : مامانی
211 بازدید
اشتراک گذاری

*26.02.93*

* 1 ماه و 17 روز*  *48 روزگی*

دختر قشنگم الان که دارم برات مینویسم ساعت 6 صبحه,حالم زیاد رو به راه نیست.

آخه ساعت 2:30 شب باز اون حالت خفگی لعنتی بهت دست داد.از اون دفعه 40 روز گذشته آخه اون شب برای سلامتیت من زیارت عاشورا و دعای توسل به مدت 40روز نذر کردم که امشب شب آخرش بود. الانم برات 40شب زیارت عاشورا نذر کردم که همیشه سلامت باشی عزیز دلم.صدقه هایی که این مدت برات گنار گذاشتم و دادم بماند.

شب بهت رازیانه دادم,بعدش ازم شیر خوردی و خوابیدی.هر کاری کردم آروغ نزدی.تقریبا 10 دقیقه بعدش بابایی با صدای بلند و ترس صدام کرد اومدم دیدم صورتت سرخه,چشمات از کاسه در اومدن, مردمک چشمت تکون نمیخورد چشمت باز بود و نمیتونستی نفس بکشی. آب دهنت حباب مانند رو لبات بود.هر چی تکونت دادیم برعکست کردیم,زدیم تو کمرت فایده نداشت تا اینکه محکم زدم تو پات و گریه کردی بعد از کمی گریه تا آروم شدی دوباره اینطور شدی چندین بار ادامه داشت تا خوب شدی,مامان بابا رو نصفه عمر کردی.

بعدشم بی حال شدی.کمی بعد کمی آب جوش و شیر خوردی و خداروشکر سرحال و خوب شدی.

ظهر پیش مامانم گذاشتمتو بیرون رفتم,مامان گفت وقتی گذاشته آروغتو بزنی آب دهنت خیلی غلیظ و کشدار بوده, الانم که اذیت بودی اینطور بودی که راه نفست بسته شده بود,این به ریه هات برگشت داده و اینطور شدی. نمیدونم انگار خلط داری یا گلوهات اذیته. الان صبح جمعه ست حتما شنبه دکتر میبرمت و جدی پیگیر میشم.

الان آروم کنارم خوابیدی.دلم نیومد بخوابم .بابا رو گفتم بخوابه چند ساعته دیگه بیدارش میکنم تا اون بالا سرت باشه و من بخوابم. مامان بابا مراقبتت دردت بجونم.

خدایا عاجزانه ازت میخوام, التماست میکنم دخترم,پاره ی تنم هیچ درد و مشکل و مرضی نداشته باشه. هر چی هست به جون من.دردش به جونم.

از دیروز برات بگم که از عصری نمیدونم چی بهت شده بودو همش گریه و جیغ میزدی.از ساعت 5 عصر شروع کردی به گریه و زاری.بهت شیر میدادم چند مک میزدی میخوابیدی.و دوباره چند دقیقه بعد ....

نمیدونم از چی اذیت بودی آخر دلم برای خودتو گلوهات سوخت ساعت 9 شب بردمت حمام تا بعدش گیج بشی و بخوابی.

بابایی نبودو تنهایی حمام کردنتم غیر ممکن بود چون بعد از حمام میدادمت دست بابا تا لباس تنت کنه.

منم سبدتو آماده کردم و گذاشتم در حمام.وقتی حمامت تموم شد با حوله گذاشتمت تو سبد یه پتو روت انداختم گذاشتمت در حمام.درو باز گذاشتم تا جلوی چشمم باشی یه دوش خیلی سریع گرفتم بردم خوب چربت کردمو لباس تنت کردم. بعد حمام آروم شدی و یه خواب عمیق و خوب رفتی.خداروشکر .

برات از همه ی عالم بگم که هر کی تورو میبینه میگه دختر پر رزق و روزی ایه. قدیم اعتقاد داشتن هر کس دست باز بخوابه یعنی دستاش مشت نباشن از خدا روزی طلب میکنه و میگن هر کس دستاش بالا باشه موقع خواب داره دعا میکنه.که شما این دو آیدی رو داری.از غریب تا فامیل همه ی همه,هر کس تورو میبینه زودی این جمله رو میگه.

در نهایت بهت بگم دختر قشنگم از خدا میخوام جز خیر و خوبی و خوشی و صد البته سلامتی کامل هیچی ازت نبینم.امیدوارم همیشه ی همیشه سالم و سلامت,لب خندون و به خوشی ببینمت دردت به جونم.

 راستی آیلینم,چهار روز پیش دوبار پشت سر هم گفتی بوو بوو,حسابی دل مامان غش و ضعف رفت. کی بشه اغوون گفتن رو یاد بگیری و بگی.کی بشه حرف بزنی و شیرین زیونی کنی و دل مامان بابا رو آب کنی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)