10روزگی

*20.01.93*

*11 روز و 8 ساعت و 57 دقیقه *

دختر گلم بالاخره دیروز ده روزه شدی و مامان جون صبح بردت حمام،ماشالله بازم آروم آروم بودی تو حمام.

من هم ظهر رفتم خونه حمام کردمو اومدم.

عزیزم از 9روزگی دل درد داری،خیلی اذیتی بمیرم برات،کاری از دستم بر نمیاد.

دیشب برات تولد صفر سالگیتو گرفتیم و کلی عکس گرفتیم.

نسبت به دستات خیلی حساسی،نمیزاری تو قنداق بزاریمشون خیلی تکونشون میدی. 8و9روزگیت از بالای قنداق دستاتو در میاوردی واسه همین دیگه دستاتو تو قنداق نزاشتیم.از پری روز سعی میکنی با دستات چنگ بزنی و هر چی جلو دستات میاد محکم میگیری.امروز موقع شیر دادن با دستت سینه مو چنگ زدیو از تو دهنت درش آوردی،بعدشم گریه کردی که سینه م از تو دهنت در اومده! از دیروز تلاش میکنی دستت رو بخوری امروز چند باری دستتو مشت کردی و انگشت شصتت رو مک میزدی،فکر کنم خیلی زود بوده برای خوردن دستت!انگاری واقعا شلغم هایی که خوردم اثر کرده و کارایی که انجام میدی زودتر هستن.راستی مامانی دو روزه دستاتو مثل وقتایی که تو شکمم بودی جلوی سینه ت و صورتت میگیری،یا یه حالت ضربه دری جلو سینه ت میزاری،اصلا نمیزاری دستت پایین یا یه جا بمونه،همش یا تکونش میدی یا ثابت جلو سینه ت یا صورتت میزاری.

راستی جیغ , دست , هورااااااا.خیلی خوشحالم.وزنم میشه گفت برگشته! ٥٩ شدم. دور شکمم هم ٩٦ شده.